معرفی کتاب/نمایشنامه: ناگهان ، هذا حبیب الله ، مات فی حب الله ، هذا قتیل الله ، مات بسیف الله نوشته
اهمیت نعلبندیان بودن ؛
یادداشتی بر نمایشنامه ی ؛ ناگهان ، هذا حبیب الله ، مات فی حب الله ، هذا قتیل الله ، مات بسیف الله نوشته ی عباس نعلبندیان .
نمایشنامه از شش صحنه ی بهم پیوسته تشکیل شده است که در پی روایت داستان به لایه های زیرین دراماتیک اثر نیز رسوخ می نماییم . نمایشنامه ی ناگهان ، هذا حبیب الله ... در سال 1350 خورشیدی به نگارش در آمده است و شگفت اینکه در نوع روایت از روشی مدرن و امروزی سود می جوید آنچنانی که در صحنه ی نخست اشخاص نمایشنامه هر کدام بنا به به شاخصه های شخصیتی به تک گویی می پردازند و نمایشنامه با تک گفتارهایی سریع و صریح آغاز می گردد . ( برای مثال نگاه شود به ساختار نمایشنامه های مالی سووینی نوشته ی براین فری یل و نمایشنامه ی کوپنهاگ نوشته ی مایکل فرین و چگونگی شکل گیری گفتار بلند در درام امروز )
نعلبندیان در همان ابتدای کار جهانی خلق می کند که در آن اشخاص نمایشش در زمانی اندک گویی در اعتراضی کوتاه ، هولناک و تکان دهنده خبر از جنایتی خونین می دهند گو اینکه هر کدام هم دلیل قانع کننده برای خود و زندگی خود دارد .

در یک خانه ی نسبتن بزرگ و در حال فروپاشی افرادی زندگی می کنند که هر کدام قصه و روایت مخصوص خود را دارد . مهری زنی ست درمانده که شوهرش ناگهان ناپدید گشته است و حال او با دختر جوانش ، فاطمه زندگی می کند . ماه منیر پیرزن رو به مرگی ست که همراه پسر و عروسش ( ماشاءاله و کبرا ) زندگی می کند . ماشاءاله که کارش تخلیه چاه مستراح است و کبرا زنی ست در حسرت بچه و در عذاب از ماه منیر ؛ ( این اشخاص در صحنه ی نخست معرفی می گردند ) و همینطور حسین آقا و تقی که ایندو نیز در خانه سکونت دارند . اینان همگی به طمع صندوقچه ی فریدون تصمیم به قتل او می گیرند آنهم در روز عاشورا . فریدون شخصیت اصلی نمایشنامه است که احوالات نمایشنامه بر مدار او می گردد و در نهایت هم خود اوست که قربانی همسایه ها می شود در روز عاشورا ودر اوج عزاداری و صدای پر هیاهوی دسته های عزادار و زنجیرزن .
نمایشنامه ی ناگهان ، هذا ... پیرنگی مذهبی در نهان خود دارد ، اینکه عباس نعلبندیان نویسنده ای بود که ارتباطی تنگاتنگ و رشدی با اجتماع مذهبی داشته است بر کسی پوشیده نیست و این نزدیکی در جانِ درام نیز تنیده شده است اما بااینهمه نگاهی نعلبندیانی آن را رنگ و بویی دگر می دهد و روایت و تفسیری نو گزارش می کند . نشانه های مذهب و دین و کارکردهای جمعیِ آیین و مناسک عزاداری استادانه و زیرکانه به گونه ای ظریف از اصول اساسی این درام می باشد . آنجایی که فریدون می گوید : "پدر ! پدر ! سدایت از کجاست ؟ (مکث .) چه خوب قرآن می خاندی ." و قبل ان نیز در دستور صحنه سدای قاری در فضا می پیچد ... این صدای قاری به تناوب در ظرف زمان نمایشنامه جاریست . و همینطور صدای بسیار بلند شش ضربه ی زنجیر منظم و با فاصله از یک دسته ی زنجیر زن که از سمت نویسنده تاکید فراوان بر آن شده است . انگار دسته ی عزادار حضوری مهم و اساسی دارند که اینگونه هم هست و فضای نمایشنامه بدون این صداها عقیم می ماند . به صورت کل عنصر شنیداری دارای اهمیت فراوان می باشد چرا که نعلبندیان در نمایشنامه دعوت به شنیدن بسیار می نماید همچون حرف هایی که که با نام سدا در طول نمایشنامه به ما می زند و یا صاحب خانه با حضوری متفاوت در نمایش آنهم بر بالای درخت شروع به صحبت می نماید و ...
ساختمان شبکه ی دیالوگی آثار نعلبندیان از مدل و الگویی متفاوت خط می گیرد و می توان بر چگونگی آن تفسیر بسیار نوشت . اما این نکته ثابت است که آنچه به عنوان دیالوگ مابین اشخاص نمایشنامه های نعلبندیان در حال اتصال است مرز میان واقع و فراواقع را در می نوردد و منشاء گفتگو ، گویی جهانی پر هول می گردد جهانی متعلق به نعلبندیان ؛
"سدا ، فریدون : آنک اتصال ، اینک حیات . مرز گذر کجاست ؟ گرمی است یا درد ؟ سکونی نیست ، پس هیاهو چیست ؟ آنک اتصال ، اینک حیات . دستم را از خاک بیرون مگذارید . پایم را از خاک بیرون مگذارید . در گورم گل آب بپاشید . بر کفنم گلاب بپاشید . باشد که میهمانان به بوی خوش خانه شاد گردند . اما مپاشید . خونم را بیهوده مپاشید . آنک اتصال ، اینک حیات . فدا ، نوش ! خونم را بنوشید ، خونم را به پای نهال های تازه کاشته تان بپاشید . به پای گل ها . آنک اتصال ، اینک حیات . جامی از عطر سبز بهار میخواهم که هر نوروز بر خاک من بیفشانید . آنک اتصال ، اینک حیات . گل های مست چه دارید ؟ خورجینی گل مست میخواهم که هر بهار ، بر خاک من بیفشانید . گل های مستی که با لب های شرا آلود ، خاک عصیر آلود مرا به بوسند . آنک اتصال ، اینک حیات . درویشان گذرنده بی مکان را بگویید که گرمای مرا بر سر کشند تا نهیب گریه ی ابر پاییزی آزارشان ندهد . آنک اتصال ، اینک حیات . ساکت ! سکوت ! ساکت ! سکوت ! آنک اتصال ، اینک حیات . آنک اتصال ، اینک حیات ( به آرامی خاموش می شوند . )آنک اتصال ، اینک حیات .
( صحنه تاریک می شود . ) "