پيام روز جهاني تئاتر به قلم داريو فو
پيام روز جهاني تئاتر به قلم داريو فو
در سال 1962 میلادی برای نخستین بار انجمن جهانی تئاتر (آی.تی.آی) در هلسینکی فنلاند طرحی را برای بزرگداشت روز جهانی تئاتر ارائه داد.
این طرح در نهمین کنگره انجمن جهانی تئاتر در شهر وین پایتخت اتریش با پیشنهاد ˈآروی کی وی ماˈ (Arvi Kivimaa) رییس وقت ˈآی.تی.آتیˈ به صورت رسمی مورد پذیرش تمامی اعضای این انجمن جهانی قرار گرفت و به عنوان یک طرح سالیانه و جهانی به تصویب رسید.
از آن تاریخ تا به امروز، همه ساله در 27 مارس میلادی برابر با هفتم فروردین ماه هجری شمسی، مراکز ملی انجمن جهانی تئاتر (آی.تی.آی) که متشکل از بیش از یکصد عضو هستند، با برگزاری مراسم مختلفی، این روز را گرامی می دارند و متناسب با داشته های آیینی و نمایشی خود جشن هایی را برای معرفی و دعوت مخاطبان به دیدن نمایش های صحنه ای و میدانی برگزار می کنند.
انجمن جهانی تئاتر برای نخستین بار در سال 1948 میلادی از سوی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل
متحد(یونسکو) و با حضور تنی چند از فعالان، صاحبنظران و کارشناسان هنر نمایش جهان تاسیس شد و به عنوان یک موسسه غیردولتی فعال در زمینه هنرهای نمایشی به صورت مشورتی و انجام فعالیت های مشترک از طرف سازمان های مرتبط با ˈیونسکوˈ با هدف بسط و توسعه تئاتر به عنوان زبانی جهانی برای انتقال مفاهیم مشترک انسانی در جهان فعالیت خود را آغاز کرد.
مهمترین اهداف ˈآی.تی.آیˈ که در حقیقت سنگ بنای شکل گیری این تشکل جهانی بود بر مواردی چون ˈاعتلای مبادلات بین المللی دانش و عمل در حیطه هنرهای نمایشیˈ، ˈبرانگیختن نیروی خلاقیت و همکاری بین دست اندرکاران تئاترˈ، ˈآگاه سازی افکار عمومی از لزوم به حساب آوردن آفرینندگی هنری در قلمرو توسعهˈ، ˈتعمیق درک مشترک برای تحکیم صلح و دوستی در میان ملت هاˈ و ˈپیوستن به دفاع از اهداف یونسکو به عنوان یک سازمان جهانیˈ استوار بود.
برای تحقق این اهداف کلان و رسیدن جامعه جهانی به این خواست های انسان دوستانه هر ساله انجمن های ملی ˈآی تی آیˈ در سراسر جهان ضمن اعلام برنامه های خود به ˈآی. تی.آیˈ جهانی، برنامه های خاصی را برای معرفی هنر نمایش به عموم مخاطبان به عنوان حامیان و سرمایه های اصلی تئاتر هر کشور برگزار می کنند.
در همین راستا، هر ساله یکی از شخصیت های بزرگ تئاتر و یا افرادی که به واسطه نام بزرگشان در تمامی شاخه های فرهنگی و هنری تاثیرگذار هستند، متنی را به عنوان پیام روز جهانی تئاتر بر اساس پنداشت های هنری و انتظاراتی که آنها از هنر نمایش در سال پیش رو دارند را به رشته تحریر در می آورند و در اختیار ˈآی.تی.آیˈ قرار می دهند.
این مرکز نیز پیام سال تئاتری را به تمام مراکز عضو می فرستد و این پیام پیش از انجام هر برنامه ای برای حاضران قرائت می شود و در بیش از یکصد رسانه دیداری، شنیداری و مکتوب بین المللی منتشر می شود تا عموم علاقه مندان و فعالان این هنر، تلاش خود را برای تحقق آن شعار در نمایش های تولیدی خود به کار برند.
نخستین پیام روز جهانی تئاتر توسط ˈژان کوکتوˈ (Jaean Cocteau) نمایشنامه نویس و کارگردان شهیر فرانسوی در سال 1962 میلادی بیان شد و هرساله یکی از شخصیت های بزرگ هنر نمایش و یا صاحب نامان بین المللی عرصه فرهنگ وهنر پیام روز جهانی را منتشر می کنند.
سال گذشته و در پنجاهمین سالگرد روز جهانی تئاتر، ˈجان مالکوویچˈ بازیگر و کارگردان برجسته فرانسوی متن پیام روز جهانی تئاتر را با شعار ˈنمایش، اصلی ترین دلیل برای زندگیˈ به رشته تحریر درآورد.
پیام روز جهانی تئاتر در سال 2013 میلادی را ˈداریو فوˈ نمایشنامه نویس، کارگردان، بازیگر و طراح صحنه 87 ساله و تاثیرگذار ایتالیایی نوشته است.
بیشتر شهرت داریو فو در هنر نمایشنامه نویسی است، اما وی در سایر شاخه های تولید یک اثر نمایشی از کارگردانی
گرفته تا بازیگری و طراحی صحنه سابقه فعالیت داشته و شناخته شده است.
متن پیام سال 2013:
در روزگارانی بسیار پیش از این، صاحبان قدرت که طاقت شان از دست بازیگران «کمدیا دل آرته» تمام شده بود، برای این مشکل راه حلی پیدا کردند؛ اینکه همه ی آن ها را از کشور اخراج کنند.
امروزه به خاطر وجود بحران «اقتصادی»، بازیگران و گروه های تئاتری برای پیدا کردن مکانی برای اجرای نمایش، برای پیدا کردن سالن های تئاتر و برای پیدا کردن تماشاگران شان دست و پا می زنند. برای همین قانون گذارها هم دیگر چندان دلواپس مشکل کنترل و نظارت بر افرادی که با کنایه و طعنه منظورشان را بیان می کنند، نیستند؛ چون دیگر نه جایی برای بازیگران باقی مانده و نه مخاطبی برای حرف هایشان.
در دوران رنسانس، بر خلاف این روزگار، افرادی که در ایتالیا در راس قدرت بودند، برای کنترل بازیگران _ که مخاطبان زیادی هم داشتند_ با دردسر زیادی روبرو بودند.
می دانیم که بزرگ ترین مهاجرت گروهی بازیگران « کمدیا دل آرته» در قرن ضد اصلاحات رخ داد، در زمانی که از سوی حاکمان وقت فرمان برچیده شدن تمام فضاهای اجرای نمایش داده شد؛ به خصوص در شهر رم، جایی که این بازیگران به اهانت به «شهر مقدس» محکوم شده بودند.
پاپ اینوسنت هفتم (Pope Innocent XII ) تحت فشار مصرانه ی محافظه کار ترین جناح طرفدار بورژوازی و حامی عمده ی رو حانیت، در سال 1697 دستور تعطیل شدن تئاتر (Tordinona) را داد؛ مکانی که به اعتقاد اخلاق گرایان بیش ترین تعداد اجراهای شرم آور را به نمایش گذاشته بود.
در همین دوره ی ضد اصلاحات، کاردینال کارلو بورومئو ( carlo borromeo ) که در شمال ایتالیا فعالیت داشت و خودش را وقف رستگاری کودکان میلان کرده بود. میان هنر به عنوان والاترین شکل تعلیم و تربیت روحانی و «تئاتر» به عنوان مظهر تقدس شکنی و بطالت، خط روشنی کشید.
او در نامه ای خطاب به همکارانش، که من بر اساس حافظه ام بخشی از آن را نقل می کنم، نظرش را کمابیش این طور بیان کرد:
ما به عنوان کسانی که عزم بر ریشه کن کردن علف های هرز شیطانی را داریم،برای در آتش سوزاندن متن هایی که حاوی سخنان شرم آوری هستند و برای پاک کردن آن ها از حافظه ی مردم، و همچنین برای تعقیب قانونی آن هایی که چنین متن هایی را منتشر و چاپ می کنند،تمام کوشش خود را کرده ایم.
اما چنانکه مشهود است، زمانی که ما در خواب بوده ایم شیطان پنهان کارانه حیله ای تازه را به کار انداخته است.
آنچه که چشم می بیند، چه بسیار در روح نافذتر از آن است که در چنان کتاب هایی می توان خواند! و تا چه اندازه کلامی که با حرکات مناسب همراه شود و بر زبان آید، برای ذهن نوجوان ها و دخترکان جوان مخرب تر از کلمات بی جان چاپ شده در کتاب ها است! پس مقتضی است که در اسرع وقت شهرهایمان را از حضور سازندگان تئاتر نجات دهیم؛ همان کاری که با بدن های تسخیر شده توسط ارواح شریر انجام می دهیم.
به این ترتیب به نظر می رسد تنها راه حل این «بحران» در امید داشتن به سازمان دهی ای (برای مقابله با ) یک « شکار جادوگران» بزرگ دیگر بر علیه ما نهفته باشد! به خصوص بر علیه جوانانی که می خواهند هنر تئاتر را بیاموزند: نسل جدیدی از بازیگران جوان و از وطن رانده شده، کسانی که احتمالا از دل این محدودیت و اضطرار هم، منافذ تصور ناپذیر تازه ای را برای باز نمایی و نمایشگری بیرون می کشند.
Dario Fo's Message:
A long time ago, Power resolved the intolerance against Commedia dell’Arte actors by chasing them out of the country.
Today, actors and theatre companies have difficulties finding public stages, theatres and spectators, all because of the crisis.
Rulers are, therefore, no longer concerned with problems of control over those who express themselves with irony and sarcasm, since there is no place for actors, nor is there a public to address.
On the contrary, during the Renaissance, in Italy those in power had to make a significant effort in order to hold the Commedianti at bay, since these enjoyed a large audience.
It is known that the great exodus of Commedia dell’Arte players happened in the century of the counter-Reformation, which decreed the dismantling of all theatre spaces, especially in Rome, where they were accused of offending the holy city. In 1697, Pope Innocent XII, under the pressure of insistent requests from the more conservative side of the bourgeoisie and of the major exponents of the clergy, ordered the demolition of Tordinona Theatre which, according to the moralists, had staged the greatest number of obscene displays.
At the time of the counter-Reformation, cardinal Carlo Borromeo, who was active in the North of Italy, had committed himself to the redemption of the “children of Milan”, establishing a clear distinction between art, as the highest form of spiritual education, and theatre, the manifestation of profanity and of vanity. In a letter addressed to his collaborators, which I quote off the cuff, he expresses himself more or less as follows: “Concerned with eradicating the evil weed, we have done our utmost to burn texts containing infamous speeches, to eradicate them from the memory of men, and at the same time to prosecute also those who divulged such texts in print. Evidently, however, while we were asleep, the devil labored with renewed cunning. How far more penetrating to the soul is what the eyes can see, than what can be read off such books! How far more devastating to the minds of adolescents and young girls is the spoken word and the appropriate gesture, than a dead word printed in books. It is therefore urgent to rid our cities of theatre makers, as we do with unwanted souls”.
Thus the only solution to the crisis lies in the hope that a great expulsion is organized against us and especially against young people who wish to learn the art of theatre: a new diaspora of Commedianti, of theatre makers, who would, from such an imposition, doubtlessly draw unimaginable benefits for the sake of a new representation