عصر قهرمان ؛

" ما ادای قهرمانان را در می آوریم ، چون ترسوئیم ؛ به هیئت قدیسین در می آئیم ، چرا که گناهکاریم ؛ و نقش قاتل را بازی می کنیم ، برای این که آرزومند کشتن هم نوع خویشیم : ما از اینرو در زندگی خود نقش بازی می کنیم که از لحظه ی تولد روغگوئیم . "

                                                                                                           ( ژان پل سارتر )

   " عصر قهرمان " اثر " ماریو وارگاس یوسا " .

" عصر قهرمان " ( The Time of the Hero ) اولین رمان ماریو وارگاس یوسای پرویی است که در سالِ 1962 انتشار یافته است . رمانی تحسین بر انگیز و دقیق که نویسنده اش را به عنوان هنرمندی جهانی معرفی می نماید . یوسا در پسِ دنیای آدمهای قصه اش دست به افشاگریِ مهیبی می زند و سعی دارد چهره ی دیکتاتورانه ی حکومت پرو را از پشت نقابی معصومانه بیرون کشد و اینگونه می شود که در پی انتشار دومین اثر مهمش در پرو ، یعنی " گفت و گو در کلیسای جامع ( کاتدرال ) " ( Conversation in the Cathedral ) مجبور به تبعید خود خواسته می گردد ، تبعیدی که شانزده سال به طول می انجامد و سبب آن می شود که ماریو وارگاس یوسا در شهرهای پاریس ، بارسلون و لندن در کنار دیگر نویسندگان معروف آمریکای لاتین به افشای دیکتاتورها بپردازد . یوسا بعد از بازگشت به وطنش با اراده ای عظیم سعی در اصلاح جامعه می کند و در این راه دست به فعالیتهای گسترده ی سیاسی می زند .

           ماریو وارگاس یوسا .

رمان " عصر قهرمان " از زندگی و تجربه ی شخصی نویسنده اش ( مخصوصن در دوره ی نوجوانی ) سرچشمه می گیرد و حکایت از شرایط سیاسی – اجتماعی پرو دارد . در شروع به نقل قولی از ژان پل سارتر بر می خوریم که در واقع پیش بینی نویسنده از جهانی است که خود ، پیش روی ما می گستراند و در آن جهان سعی می کند واقعیتهای تلخ جامعه اش را بازگو نماید ؛ اتفاقات در آموزشگاهی نظامی به نام " لئونسیوپارادو " جریان دارد و ما روایت را در طول رمان از دیدگاه چهار محصل آموزشگاهِ نظامی می بینیم که مابین اتفاقات از خود و آرزوها و رویاهاشان می گویند و سعی می کنند در روایتی صادقانه جهان معصوم خود را بقبولانند . اما شرایط محیط به گونه ایست که همه را در چرخ دنده ی بی عدالتی و بی توجهی خورد می نماید . و نویسنده این همه را محصول جامعه ای مایوس ، بی رویا و حسرت کشیده می داند . پدر آلبرتو فردی زن باره ست که بنیاد خانواده را به هیچ می گیرد و مادرش در مردابی از بی توجهی آدمهای اطراف دست و پا می زند . ریکاردو و یا همان برده ، ناتوان از ارتباطی عاطفی با پدر خویش است و پدرش که آنها را سالها قبل ترک کرده است ، حال می خواهد توجه پسرش را به زور تصاحب نماید و در این راه دست به آزار روحی و جسمی مادر میزند و مادر در شکنجه ای مداوم هیچ نمی گوید . بوآ دیگر محصل آموزشگاه هم وضعیتی بهتر از بقیه ندارد و همینطور جاگوار که در پسِ چهره مقاوم و لجوج خود ، دنیایی پر از عقده ها و ناامیدیها دارد ، دست به دزدی میزند و خانواده برایش هیچ معنایی ندارد . و احتمالن سایر افراد آمزشگاه نیز همینگونه اند . هر کدام ازنوجوانها در لحظه ای آنی برای فرار از خانه و خانواده و جهان اطراف ، خود را به تبعیدی خودخواسته در آموزشگاه نظامی مجبور می سازند . و زندگیِ سگی در آموزشگاه نظامی را ترجیح می دهند و سعی دارند در بزرگ شدن تقلب نمایند . و ما در سیر بی رحم داستان نظاره گر دنیای بی روحی هستیم که در آن بی عدالتی ، قانون اول است و دیکتاتوری گری در همه جا به رخ کشیده می شود . و انسانها اگر هم در برابر بی عدالتی بایستند دچار سرنوشتی دوزخی می گردند ، همانند ستوان گامبا که در بازیِ غریب دروغگویی ، دور می خورد و مجبور به پرداخت هزینه ای گزاف می گردد . گویی همه چیزو همه کس در آنی با او کج می شوند و سرنوشت هم به ریش او می خندد و اوج آن در لحظه ی تولد فرزند اوست که خود را می نمایاند . یوسا می کوشد مدام یادآوری کند برای بقا در چنین جامعه ای باید جنگید و تنها به فکر خود بود چرا که اساسن هیچ روشنایی وجود ندارد . دقت کنید به بخشی که برده در فضایی غریب و بی دفاع چگونه به مسلخ می رود و جانش را به خاطر هیچ و فقط هیچ می دهد . البته نویسنده در این جهان هولناک راه چاره را عشق می داند نگاه کنید به لحظاتی ناب که نوجوانان عاشق می شوند و در سعی در تسخیر جهان دارند از برای اثبات خود ...

یوسا می گوید " دورنمایه ی این کتاب ها قدرت است ؛ قدرت سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و هر چه که به آنها ارتباط می یابد ، و البته فساد بخشی از آن است . " 

                                                                              " عصر قهرمان " اثر " ماریو وارگاس یوسا " .

" عصر قهرمان " را با ترجمه ای خوب از هوشنگ اسدی خواندم و خواندن آن را به همه ی دوستان سفارش می نمایم .